August 21, 2002

دستامو دراز می کنم. درازِ دراز.
حالا منتظرم پرنده ها هی بيان بالای سرم و دور بزنن و نيگام کنن و اول يه کم بترسن. آخه خوب من که خوشگل نيستم. سبز نيستم. يه کم که بگذره ببينن نه. می شه با منم دوست شد و کنارم موند. اگه زشتم ولی می شه توو چشام نيگا کرد. حتی اگه اين کلاه مسخره روشو پوشونده باشه. يا موهای وزوزيم مثل کلاف باشه.
همهء مترسکا که بد نيستن.مگه نه؟
اگه بيان روی دستام بشينن شايد يه روز يکی شون توو موهام يه لونه ساخت برای خودش.
اين جا باد می ياد ولی بايد مراقبشون باشم اين يکی يا رو ديگه باد نبره
....

No comments: