December 10, 2001


"شب بود که آمدی پای ديوار ايستاده بودی تا من بروم. نه من دلم می خواست و نه تو. پای ديوار خداحافظی کرديم و رفتيم.
روز بود که می خواستی بروی, توی ماشين بوديم و بايد می رفتم, من دلم نمی خواست و تو,؛ نمی دانم ولی هر طور بود رفتيم.
و اينک ساليانی است که من قرن ها منتظرم تا بيايی. بيا, دل تنگی چيز ديگری است..×.
پرسشی نيست. هزاران جواب دارم اما؛ برای آن روزی که بودی و ماندی. هزاران جواب برای آن گاهی که می خواهم باشم؛ فقط با تو"

No comments: