اريوشا نگران بود. نگران دفتر سبز من. نگران دفتری که با من است هميشه و همه جا, و می نويسم در آن, می نوشتم, هر آن چه بوده و هست. اريوشا می ترسيد وبلاگ مرا از او دور کند. اريوشا نگران رفتن دفتر سبزم بود, نگران قهر کردن او, ولی من يادم نرفته هر چند که می نويسم اين جا اما هنوز دفتر هست, سبز, دوست, صميمی. و کاهی از آن چيزهايی در اين جا می آيد.
راستی اين سبز هم زادی دارد. هم زادی که پيش کسی ديگر است. پيش سپيدی و سکوت. پيش مهربانی مطلق و هميشگی.
نگران نباش.
No comments:
Post a Comment