در کوچه پس کوچه های اين شهر که قدم می زنی. گاهی ميخ کوبت می کند, آجرهای قديمی اش يا درختانی که از پشت ديواری قديمی تو را سلام می کنند.پنجره هايی که تو می توانی تمام خاطرات آن را به ياد بياوری و پرده هايی که نشان از قدمت دارند.
چرا شهر ما اين گونه است؟بعضی وقت ها فکر می کنم هم چون خود ما که نمی توانيم در جمع يک پارچه و متحد ... منظورم هم رنگ جماعت بودن نيست اشتباه نشود.
معماری چند سال اخير اين شهر شايد زشت ترين خانه ها را به ارمغان آورده است. نمی دانم چند نفر وقتی از کوچه پس کوچه ها می گذرند توجهشان به ساختمان های قديمی و زيبايی آن ها جلب می شود. هر چند که در آن دوره هم اين تنوع سليقه در جای جای شهر معلوم بود, اما آپارتمان ها و خانه های جديد داستان ديگری دارند. داستانی که جز شتاب زدگی و تقليد کورکورانه آن هم از دری سخنی هيچ هديهء ديگری ندارد.
عحيب است که حتی معماری شهر هم تاثيرپذير است و اندک اندک چونان .......
معمار خوب سيری چند؟
مهندس که ديگه بی خيال بگو بساز و بفروش
No comments:
Post a Comment