December 23, 2001

انگار کن که دسته گلی سفيد در گلدانی بلوری گوشهء اتاقت گذاشته اند. دسته گلی که کسی برايت فرستاده. کسی که می شناسی اش و می دانی که دسته گل اين گونه فقط کار او تواند بود. انگار کن که دسته گل را امشب برايت آورده اند. نه خودش که کسی برايت آورده از طرف او. می دانی که آمدنش را رخصت نيست. انگار کن که به گل ها نگاه می کنی و سکوتت باز می گردد. و آرامش ات.
دسته گل سفيد را بپذير و به اين بينديش که سالم و سرحالی با همان صدای مهربان هميشگی با همان مهربانی هميشگی.
يکی از گل هايت از آن دسته اين جاست -با اجازه!- فقط برای اين که بينديشم آمده ام برای ديدارت.

No comments: