December 9, 2001

"
يا هو

خانومِ صاحب و آقای کاوه
هميشه چيزهايی هست که می ماند, رسوب می کند و آدمی نمی داند با آن ها چه کار کند. شايد هم نمی تواند.
چيزهايی هم هست که می داند ولی نمی تواند و هيچ وقت هم رسوب نمی کند, هميشه تازه است و حاضر؛ حی و حاضر.
هميشه حرف هايی هست که ارزش گفتن ندارند ولی گفته می شوند.
و حرف هايی که ارزش دارند ولی...
و حرف هايی که نمی دانی با آن ها چه بايد بکنی؟!
...
ما (شهرزاد و شيرِ صاحب) دل کوچکی داريم که هيچی در آن جا نمی شود, هميشه در حالِ سرريز است و چه بد سر رفتنی.
همهء اين حرف ها را گفتيم و نگفتيم که فقط بگوييم:
دوستتون داريم, خيلی کمه!
خرداد"

اين نامه ای بود که من برای ... نوشته بودم و برای آوردنش تو اين جا ازشون اجازه گرفتم, از خانومِ صاحب, آقای کاوه و شيرِ صاحب.

No comments: