December 1, 2001

راستی دی شب يادم رفت بگم يه چکمه های نارنجی خوشگلی توی پراک بود کلی با من دوس شد. هی بهم چشمک می زد و بای بای می کرد. توی پای يه آقاهه بود که همون برگای خوشگل رو جمع می کرد. کاش يه بار ديگه هم ببينمشون.

No comments: