November 29, 2001

"در جادهء 31 مانيومنتِ ايالت ماساچوست هستم و با دوچرخه ام, به طرف "راتربرگ" در ايالت ورمانت می روم. با تمام نيرويم پا می زنم, چون دوچرخه ام, خيلی قديمی است؛ نه دنده دارد و نه گلگير, فقط چرخ های تابداری دارد و ترمزی که هميشه نمی گيرد و فرمانی با لاستيک های ترک خورده که دوچرخه را هدايت می کند. دوچرخه ی ساده ای است, از آن نوع دوچرخه هايی که پدرم سال ها پيش وقتی بچه بود, سوارش می شد. هوا سرد است. باد مثل ماردر آستين هايم می پيچد و در کاپشن و پاچه های شلوار می سرد, اما من همين طور پا می زنم. مرتب پا می زنم. "
قسمتی بود از کتاب من پنيرم!!!
داستانی که گم می شوی در آن . در تعليق موجود در لا به لای کتاب. آدام در جست و جوی پدر خويش است ولی من هم به دنبالش می گردم. شايد هم من هستم. آدام هستم!

شناس نامه:
من پنيرم!!!(طعمه)
نويسنده: رابرت کورمير
مترجم: زهره شادرو
انتشارات فکر روز
بها: 1000 تومان

تعجب نکنيد از امروز تصميم گرفتم بهای پشت جلد رو هم براتون بزنم. شايد فقط برای اين که بدونين...
نمی دونم خيلی حوصله نداشتم خوب ازش تعريف کنم. ولی اينو جدی می گم برای خودش يه شاهکاره. اگه از کتابای ديگه اين بابا هم خبری دارين به من بگين. حيف شد يه وقتی معرفی ش کردم که حوصلهء نوشتن نداشتم. ولی خوب شما کتاب خون ها حتما بخونيدش.

No comments: