November 18, 2001

حيف که دی شب دير فهميديم بارون می ياد. ساعت تقريبا 2 شب بود. خوب نمی شد برم قدم زنی. دلم سوخت. چرا بارون اين قدر عين منه؟
آخ يادم نبود بهتون نگفتم من يعنی يکی ديگه هست که اسمش "باران ِ" و خوب اين جاست. البته نمی دونم چرا بعضی وقت ها خيلی کم رنگه.
راجع به بقيه بعد ها می گم.

No comments: