بی تعارف می گويم. من از نسلی هستم که در اين ميانه گم شده. هيچ کس را ره به ديارم نيست. نسلی که در آغاز انقلاب کودک بود و با همان کودکی تاکنون آمده. از نسلی که نه بزرگ است و نه کوچک. نسلی که گم شده در اين خاک, در اين زمانه, نسلی که يا کشته شدند يا گم در اين ميانهء ميدان.
به راستی من از کدام زمينم که اين چنين در زمين شمايان غريبم!
سخن يا از جوانانی است که سفارت آمريکا را تسخير کردند يا از جوانانی که در يک حکومت کاملا اسلامی, بی دين و بی اعتقادترين های روی زمين شدند.
اما
سخنی از من نيست که در اين ميانه ايستاده ام و ديگر نه به اعتقاد مرا اعتمادی است و نه به بی اعتقادی, اعتقادی...
به راستی کجايم که هيچ سخنی از من نيست!
No comments:
Post a Comment