همه جا سفيد است, يا شايد خاکستری و صدای سازی که هم راه مه می آيد و سعی می کند غرق شوی, نمی دانم در اندوه يا خلاء, پوچی يا افسردگی. صداهای مبهم اطراف اما نمی گذارند -تو- بخوابی, بروی, هر جا که بشود. و نام هايی که با مهر می آيند و مهربانی می آورند!
اين ته نشسته ام و نمی دانم روشن ترين چيزی است که می دانم.
No comments:
Post a Comment