برای اين که خودش را به اين دايره معرفی کند, شناس نامه ای لازم داشت تا 50 سالگی را برای او رقم بزند. فکرهايش را کرده و تصميم نهايی را گرفته بود. يکی از دوستانش گريمور خوبی بود, هر چند با به هم ريختگی و تنبلی کارمندان آن اداره کسی به قيافهء طرف اهميت نمی داد. شناس نامه اش را هم که عوض کرده بود.
از راه رويی باريک و خاک گرفته گذشت. انتهای راه رو, بخش تحويل مدارک و دريافت رسيد بود. وارد اطاق شد, فرشته ای که پشت يکی از ميزها نشسته بود با بی حالی پرسيد: فرمايش؟
جواب داد: 50 سالم تمام شده, آمده ام خودم را معرفی کنم.
فرشته مدارک را گرفت و رسيد را تحويل داد.
دری داخل اطاق بود که روی آن برچسب رنگ و رو رفته ای بود با اين عبارت:
اطاق مرگ
ادارهء رسيدگی به امور مردگان
No comments:
Post a Comment