امشب عکست رو ديدم. پيش يارعلی. حتما اسمش يادت می ياد, حتی اون يکی دوستت رو هم که يه جای ديگه زندگی می کنه رو هم می شناخت, يارعلی. ولی عکسی ازش نداشت بهم گفت که باهات دوست بوده. می دونی کدوم عکسو می گم؟ همونی که فکر کنم نشستی پای يه ستون رو صندلی. روی ستون هم يه مجسمه های کوچيک فلزيه.
می دونی عکس رو که ديدم ديدم اين کاره نيستی ولی چرا شروع کردی و اصلا چرا ادامه دادی نمی دونم. ولی خوب بگذريم. فقط يه قول بهم بده اون هم اگه فهميدی کی هستی و منظورم تويی. بهم ايميل بزن نه اين که دوباره شروع کنی ...
يارعلی سلام رسوند.
No comments:
Post a Comment