January 25, 2002


من مرد فراموشی نيستم که هر چه را هست ونيست به خاک بسپارم. خاک. گفتند مشتی خاک بريز. سرد می کند مهر را. سال هاست که خود را با خاک می بازم اما هم چنان فراموشی را نياموخته ام که هست و هست و هست و فقط بيش و بيش تر می شود اين درد!
من مرد فراموشی نيستم.

No comments: